احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق با تيتر«نقرهداغ كردن اصلاحطلبان »نوشت:
در هفته گذشته دو مصاحبه با سؤالهای تقریبا مشابه از دو اصلاحطلب شاخص خواندم. مصاحبه اول رویکردی تئوریک به سیاست داشت و با زبانی فلسفی- تغزلی برخی از اصلاحطلبان را شریک طراران و رفیق قافلهسالاران خوانده و آنان را سخت نواخته بود. راوی نگاهی اخلاقی به سیاست را ارجح به اخلاق سیاسی دانسته و شکوههایی بجا کرده بود از بدعهدی روزگار و اصلاحطلبان نابکار که تا خر مرادشان از پل میگذرد، عالم و آدم را فراموش میکنند و یادشان میرود از کجا آمدهاند و نمیدانند به کجا چنین شتاباناند. بعد از هر شکوه و شکایت، به رسم مألوف توصیهای هم شده بود برای درسگیری از گذشته و پیشگیری از بحرانهای موجود و پیشرو. مصاحبه دوم از آن اصلاحطلب خوشنامی بود که آزمون پسداده آرمانگرایی و دموکراسیخواهی است. او با زبان به مثابه رسانه پرده از نابسامانیهای جریانهای اصلاحطلب برداشته و بر سه محور اساسی پافشاری کرده بود: ١- نوسازی گفتمان یعنی بهروزکردن آن، ٢- برنامهریزی برای حل بحرانهای مردم و ٣- انسجام تشکیلاتی و هشداری با چاشنی آیندههراسی به این مضمون که جایگزین دولت اعتدال، دولت اصلاحات نیست؛ بلکه دولت پایداری است. برای اثبات درستی یا نادرستی این آیندههراسی، دلایل زیادی وجود دارد که بررسی آنها راه به جایی نمیبرد. توصیه مصاحبهشونده دوم پرهیز از پیشهکردن استراتژی بقا برای بقا در سیاست است و پاشنهآشیل اصلاحطلبان را گرفتارشدن در چرخه سهمخواهیهای باندی و قبیلهای میداند و بیتوجه به شرایط موجود، بر طبل یأس کوبیدن.
مصاحبهشونده اول نیز پاشنهآشیل اصلاحطلبی را اصلاحطلبان کاذب و دروغین میداند که همچون موریانه در حال استحاله و پوککردن جریان و گفتمان اصلاحطلبان هستند؛ همان کسانی که به نام و به دست جریان اصلاحطلبی، پشت ویترین قدرت و سیاست اصلاحطلبی قرار گرفتهاند.این دو مصاحبه با دو زبان متفاوت، یکی رئالیسم رسانهای و دیگری تغزلی- فلسفی، در پی القای مفاهیمی نهچندان دور از هم هستند. هر دو مصاحبه حاوی نکات سنجیده و دقیقی است که بیش از هر چیز برای اصلاحطلبانِ ذینفع کارایی دارد. توصیههایی است برای حفظ و ارتقای وضعیت اصلاحطلبان در قدرت و ماندگاریشان در کلیشههای رایج و مورد پذیرش نهادهای رسمی. آنچه در این سخنان اثری از آن نیست، خود سیاست است؛ یعنی هسته واقعیِ وضعیتِ کنونیِ ما. همان سیاستی که هنوز انگشتشماری از اصلاحطلبان قادر به درک آن هستند. شرایط محدود سیاسی موجب شده نظریهپردازان اصلاحطلب و فعالان سیاسی آن، در قامت رواندرمانگرانی ظاهر شوند که کارشان بهبود وضع «درمانجو» است. آنان با بنمایههای تفکر لیبرالی، درصدد درمان هویت زخمیِ «درمانجویانِ» طبقه متوسط هستند تا بتوانند آنان را با اعتمادبهنفس بیشتر به جامعه سیاسی بازگردانند؛ غافل از اینکه سیاست از بطن خودِ همین زخمها بیرون میزند. اصلاحطلبانی که هنوز از گفتمانسازی سخن میگویند و بر سر آناند که با ساختن گفتمان، میان نیروهای اجتماعی مختلف گونهای وفاق ایجاد کنند، فراموش کردهاند که وفاق و اجماعی که قرار است ایجاد کنند، درواقع چیزی نیست جز ترفندی برای پوشاندن و پنهانکردن درگیریها و تنشهای واقعی که جامعه را درنوردیده است. آنچه در این دو مصاحبه مغفول مانده و حتي به دست فراموشی سپرده شده، «روح» اصلاحطلبی است. وقتی «گفتمانِ وفاقآفرین اصلاحات» را به جوهر اصلاحطلبی تبدیل میکنیم و همه مشکلات را به کسانی نسبت میدهیم که با این گفتمان و اثرات بهاصطلاح وفاقآفرین آن مخالفاند، خیلی راحت به این نتیجه میرسیم که مشکلات ما از بیرون نشئت میگیرند و بهاینترتیب، جنگ علیه این دشمن بیرونی، جای هرگونه تلاش برای اصلاح و تغییر درونی را میگیرد.
اینگونه مواجهه با سیاست، یعنی حفظ وضع موجود و طفرهرفتن از اصلاح و تغییر. این کار به این شائبه دامن میزند که اصلاحطلبان بیش از آنکه نگران مردم باشند، نگران جایگاه خود در قدرتاند. آنچه مردم را مردم میکند، نه اصلاحطلبان هستند و نه اصولگرایان؛ مردم را حساسیتشان به درگیریها و تنشهای تروماتیک (امر واقعی) «مردم» میکند. مردم نشان دادهاند در درک سیاست از اصلاحطلبان جلوترند و از اصولگرایان عقبتر؛ زیرا برخلاف اصلاحطلبان از مواجهه با امر واقعی (تنشها و درگیریهای تعیینکننده و آثار مناسبات قدرت) روی نمیگردانند و به جلو فرار نمیکنند؛ اما برخلاف اصولگریان در مواجهه با امر واقعی راه گذشته و مسیرهای آزموده و نخنما را در پیش نمیگیرند. اصولگرایان سودایی در سر دارند که کمترین همخوانی را با تاریخ سیاسی ایران دارد؛ نوعی پیشروی به عقب که مردم در این پیشروی از آنان عقبترند. نقطه مشترک اصلاحطلبان و اصولگرایان همان چیزی است که بنیانهای سیاسیشان را شکل میدهد؛ یعنی فرار از امر واقعی (هریک به شیوه خود) و باور به امکان واپسزدنِ امر واقعی و تأثیرات مردمساز آن از طریق «هدایتگری». این تفکر در اصلاحطلبان گرایش به نوعی دموکراسی کورپوراتیستی را دامن زده است و در اصولگرایان تودهسالاری را. این همه تلاش برای گفتمانسازی و مانیفستپردازی از تفکر هدایتگر اصلاحطلبان نشئت میگیرد؛ تفکری که باور دارد با ارائه مانیفست و ساختن گفتمانهای غالب، میتوان جامعه را مورد خطاب قرار داد و «مردم» را به جمعیتی قابل اداره فروکاست.غافل از اینکه هر گفتمانی که از دل جامعه برنخیزد؛ یعنی با تنشها و درگیریهای واقعی جامعه همطنین نشود، خیلی راحت به گفتمان سیاستزدایی و حفاظت از وضع موجود تبدیل میشود و از «اصلاحطلبی» جز لفظی توخالی باقی نمیگذارد. ساختن گفتمان از بالا، اگر شدنی هم باشد کارکردی جز نادیدنیکردن شیوههای اعمال قدرت و فروکاستن مردم به بدنهای رام و جمعیتهای قابل اداره ندارد.
راه دشوار اصلاحطلبان تنندادن به الزامات تكنولوژي و كليشههاي قدرت است. مفاهيم كليشهاي قدرت، اعتبار، شأن، جايگاه و منزلت است. در بزنگاههايی اين كليشهها فرو ميريزد كه اولويت، حقيقت و بازگوكردن آن باشد به هر قيمتي؛ حتي اگر خلاف هويت اصلاحطلبي باشد. هويتي برساخته كه هر جناح سياسي در پناه آن احساس آرامش، امنيت و مهمتر از همه «بودن» ميكند. عمل سیاسی راستین زمانی ممکن ميشود كه شهامت خطكشيدن بر اين بودن هويتي وجود داشته باشد. در شرايطي كه سياست داخلي را مسائل خاورميانه، تحولات سوريه، عراق و غياب داعش، همهپرسی كردستان و لغو برجام از سوی ترامپ تحتالشعاع قرار داده، سخن از گفتمانسازي و نوشتن مانيفست براي اصلاحطلبان اگر مفيد به فايده هم باشد، دردي از مردم دوا نميكند؛ بيشتر به كار اصلاحطلبان حزبي و ماندگاري در قدرت ميخورد و براي تئوريسينهاي آن شأن و منزلت نظريهپردازان دولت و قدرت را رقم ميزند. اگرچه اينها مذموم نيست؛ اما درست در تضاد با سياست به مثابه سياست است.
- شفافيت قضايي، ركن مهم شفافيت
روزنامهاعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
در روزها و هفته گذشته اخبار دستگاه قضايي و محاكمات داغ بود و به نظر ميرسد كه در ادامه داغتر نيز خواهد شد. بد نيست پيش از برگزاري دادگاهها بر ضرورت علني و شفاف شدن دادگاهها تاكيد چند باره شود. مشكل اصلي كه ظاهرا قرار نيست پاسخ روشني به آن داده شود، در موضوع ضرورت برگزاري علني دادگاههايي است كه غيرعلني برگزار ميشوند. در واقع قصد مردم فضولي در كارهاي شخصي متهمان و اطلاع از مسائل آنان نيست. براساس قانون اساسي اصل بر برگزاري علني دادگاهها است و موارد استثناي آن در ماده ١٨٨ قانون آيين دادرسي دادگاههاي كيفري آمده است كه شامل اعمال منافي عفت و نيز امور خانوادگي و دعاوي خصوصي به درخواست طرفين و بالاخره مواردي كه مخل امنيت يا احساسات مذهبي بودن است. اگرچه تعيين اين موارد به تشخيص دادگاه است ولي چنين قدرت و مسووليتي حتما بايد با حسن استفاده همراه و قابل دفاع باشد. به ويژه در پروندههايي كه به نحوي مرتبط با حقوق عامه و مردم است، جامعه نيز بايد از كم و كيف ماجرا مطلع باشد. در روزهاي گذشته ٧ تن از فعالان اصلاحطلب در دادگاه بدوي محكوميتهايي را پيدا كردند، ولي هيچكس نميداند كه آنان چرا و مرتكب چه جرمي شدند كه شايسته اين محكوميت باشند؟ حتي اگر كساني اعتماد صد درصد هم به احكام صادره و عادلانه بودن آنها داشته باشند، باز هم نيازمند آن هستند كه از جزييات اتهامات و دفاعيات مطلع شوند، چون اگر قرار است كه مردم مرتكب جرم نشوند، يك راه مهم براي رسيدن به اين هدف آموزش آن از طريق در جريان چنين دادگاههايي قرار گرفتن است. به علاوه مردم هم دوست دارند يا خود را موظف ميدانند كه مجرميني را كه به صورت عادلانه محاكمه و محكوم شوند از سوي خود طرد كنند و لذا اگر محكوميني باشند كه مردم علت محكوميت آنان را ندانند، چگونه ميتوانند نسبت به طرد اجتماعي آنان اقدام كنند؟ بسياري از اين محكومين هم خود را بيگناه و مورد ستم معرفي ميكنند و مردم ميمانند كه حقيقت چيست.
اين مربوط به پرونده فعالان اصلاحطلب است، ولي در سوي اصولگرايان نيز مواجه با اين مشكل هستيم. دادگاه آقاي بقايي كه مدتي را نيز بازداشت بود در هفته آينده برگزار ميشود و وي درخواست رسيدگي علني را داشته است. طبعا چنين درخواستي معقول و منصفانه است. چون بيان هيچ چيزي در اين نوع پروندهها نميتواند امنيت جامعه را با خطر مواجه كند. به طور كلي برگزاري علني، معرف ميزان اعتماد به نفس ساختار قضايي و دادگاه در رسيدگي و صدور حكم عادلانه و منصفانه است. دادگاههاي علني بهترين محل براي آموزش و فرهنگسازي است. همه متوجه ميشوند، رفتار درست چيست و رفتار نادرست كدام است؟ رفتار نادرست با چه مجازاتي روبهرو خواهد شد؟ مهمتر از همه دادگاه علني و منصفانه موجب افزايش بصيرت اجتماعي ميشود. چيز پنهاني باقي نميماند. خادم از خائن، بيگناه از گناهكار شناخته ميشود. ولي تا هنگامي كه از تن دادن به دادگاه علني خودداري كنيم، حتي اگر در حقيقت امر، عادلانهترين احكام هم عليه متهمان صادر شود، ولي باز هم مردم باور قلبي نخواهند كرد. بنابراين پيشنهاد موكد و ضروري ميكنيم كه همه اين نوع از دادگاهها را به علت منافع بسياري كه دارد، حتما به صورت علني برگزار كنند.
از سوي ديگر در روزهاي آينده پرونده آقاي سعيد مرتضوي نيز دوباره به جريان خواهد افتاد. باعث تاسف است كه اين پرونده پس از ١٠٠ ماه هنوز به سرانجام نرسيده است و معلوم نيست چرا با چنين شرايطي مواجه شدهايم. آقاي مرتضوي وقتي خودشان بودند در اندك مدتي براي دهها نفر افراد دادگاه را نهايي كرده و به روال ميانداخت، حال چگونه پرونده خودشان ١٠٠ ماه طول كشيده است؟ خوب اين نيز از شانس ايشان است. ولي در كنار آن بد نيست به اين ادعاي آقاي حافظي، عضو اصولگراي شوراي شهر قبلي نيز توجه كنيم. وي كه حدود دو سال در زمان احمدينژاد رييس سازمان تامين اجتماعي بود...
در گفتوگو با شرق مطرح كرده است كه: «مكاتباتي از دفتر رييسجمهور داشتم كه ٥٠ نفر مشخص را با هزينه تامين اجتماعي به مشهد ببريد، طبعا بنده هم نميپذيرفتم كه با پول سازماني كه منابع آن متعلق به قشر محروم و كارگر است كه حق بيمه براي روز مبادايش پرداخت ميكند، افرادي را به سفر زيارتي بفرستم، نامه از دفتر رييسجمهور ميآمد كه آقاي فلاني را استخدام كنيد؛ هر استخدام، آزمون و مراحل رسمي و قانوني دارد و بايد طي شود، بنابراين روي نامه، به معاون مربوطه مينوشتم طبق ضوابط قانوني اقدام شود. چنين درخواستهايي به سازمان ميرسيد و بنده هم اين گونه برخورد ميكردم و طبعا براي آنها قابلقبول نبود.» اكنون ميتوان دوران مديريت روساي هر سازماني به ويژه سازمان مهم تامين اجتماعي را در دوره احمدينژاد از منظر اين نوع درخواستها رسيدگي كرد. به طور قطع هنگامي كه آقاي مرتضوي جزو مديران مهم و مطلوب آن دولت بوده است، به معناي آن خواهد بود كه چنين درخواستهايي نيز از نامبرده شده و به احتمال زياد بيش از اندازهاي شده كه از آقاي حافظي شده است. همان طور كه آقاي دكتر حافظي به درستي نوشتهاند اين كارها خلاف حقوق كارگران و اقشار محروم است، بنابراين هرگونه موافقتي با اين درخواستها مستلزم جبران خسارت به كارگران و محرومان است. اكنون كه سريال تمامنشدني دادگاههاي آقاي مرتضوي در حال انجام است و معلوم هم نيست كه چه زماني به صدور حكم نهايي خواهد رسيد، بهتر است كه حداقل اين مرحله، عملكرد آقاي مرتضوي را در سازمان تامين اجتماعي نيز مورد رسيدگي و صدور حكم نهايي قرار دهند تا بلكه بر شفافيت امور افزوده شود. ترديدي نيست كه شفافيت قضايي و دادگاهها، ركن مهم شفافيت عمومي در كشور است.
- حمایت وارونه اروپا از برجام!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- پس از نشست کمیسیون برجام در نیویورک علیرغم نقضهای مکرر برجام از سوی آمریکا، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعلام کرد «در این نشست همه طرفها اتفاقنظر داشتند که همه طرفها به برجام پایبند بودند و نقض برجامی انجام ندادند»! این موضع یعنی اینکه آمریکا هم نقض برجامی انجام نداده است که با سکوت محمدجواد ظریف به نوعی تایید شد و تیلرسون وزیر خارجه آمریکا بعد از سخنان موگرینی به نوعی دلیل سکوت آقای ظریف را اینگونه بیان میکند که «با وزیر امور خارجه ایران نه کفشی به سمت هم پرتاب کردیم و نه فریادی بر سر هم کشیدیم»! قطعا از نظر ملت ایران و هر کسی که با الفبای سیاست آشنا باشد، انتظار میرفت که وزیر امور خارجه در برابر این همه نقض برجام و تهدیدات و تحریمهای آمریکا بر سر تیلرسون فریاد بزند و از حق ملت ایران دفاع کند که متاسفانه نکرد!
2- سفرای کشورهای اروپایی در آمریکا در شورای آتلانتیک جمع شدند و اعلام کردند «تا زمانی که ایران به برجام پایبند باشد، ما هم به برجام پایبند خواهیم بود». رسانههای غربی و به ویژه برخی رسانههای داخلی حامی دولت هم به برجستهسازی و بزرگنمایی این موضعگیری اروپایی پرداختند و از خود بیخود شدند که «اروپا حامی برجام است»! اما برخلاف این فضاسازی رسانهای و اطلاعرسانی غیرحرفهای همراه با سانسور برخی روزنامههای دولتی: اولا در نشست آتلانتیک اصل حمایت اروپاییها از «مذاکره برای مقابله با قدرت دفاعی ایران» بود نه از برجام، و اروپاییها حفظ برجام را زمینه مناسبی برای مذاکره درباره مسائل منطقه اعلام کردند. نماینده اتحادیه اروپا در این نشست با تاکید بر آمادگی کامل اروپا برای گفتوگو با آمریکا گفت «رسیدگی به مسائل منطقه که از نظر ما و آمریکا مشترک و مهم است از طریق برجام راحتتر است و اگر برجام نباشد برخورد با ایران در منطقه مشکل خواهد بود» ثانیا اصل موضوع نشست اندیشکده آتلانتیک و سخنان سفرای اروپایی پیدا کردن راهکارهایی برای مقابله با قدرت دفاعی و نقش ایران در منطقه بود. چنان که سفیر فرانسه تاکید کرد «هیچ چیز در برجام مانع مقابله با دیگر مسائل مربوط به ایران نیست».
ثالثا اعلام همنظر بودن اروپاییها با آمریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی از طریق برجام کاملا فضای غالب نشست آتلانتیک بود. سفیر آلمان با بیان اینکه «درخواست آمریکا برای بازنگری در برجام یک امر طبیعی است» تاکید میکند «ما با آمریکا دغدغههای مشترکی درباره قدرت موشکی و نقش ایران در منطقه داریم که میتوانیم از طریق برجام با آمریکا گفتوگو کنیم». سفیر انگلیس هم از اتفاق نظر نخستوزیر این کشور با آمریکا درخصوص ضرورت مقابله با ایران در منطقه، خبر میدهد که ترازا می در دیدار با ترامپ آمادگی لندن را برای آغاز گفتوگوی مجدد با ایران درباره برجام اعلام کرده است. رابعا نشست آتلانتیک تاکیدی بر حفط محدودیتها و تحریمها علیه ایران با حفظ برجام و اهداف اصلی این تحریمها بود. چنانکه سفیر انگلیس در این نشست تاکید کرد «میزان تجارت اروپا و بهویژه انگلیس با ایران بعد از برجام با قبل از برجام تغییر چندانی نکرده و دلیل آن فعالیتهای ایران در منطقه است».
نماینده اتحادیه اروپا هم تصریح کرد «علاوه بر تحریمهای حقوق و بشری و موشکی، حتی برخی تحریمهای هستهای اروپا علیه ایران با وجود برجام برداشته نشده و تا پایان برجام هم برداشته نخواهد شد». سفیر آلمان نیز علت پابرجا بودن تحریمها را اینگونه توضیح داد که «اروپا میخواهد ایران به سمت ارزشهای اروپا حرکت کند و برجام ابزار مفیدی برای رسیدن به این هدف است»!
3- با توجه به اینکه ساز «برجام 2» در نیویورک کوک شده، تحلیل موضعگیری اروپاییها در کمیسیون برجام و نشست آتلانتیک خیلی سخت نیست و به زبان ساده به این معنی است که اولا تا زمانی که ایران در برابر نقض برجام از سوی آمریکا، اقدامی نکند، اروپاییها هم به برجام پایبند خواهند بود! ثانیا در حقیقت اروپاییها با اعلام این موضع عملاً اعلام کردند که به تهدیدات آمریکا و عدم لغو تحریمها و ایجاد فضای ترس برای ورود سرمایهگذاران خارجی و همچنین تحریمهای جدید آمریکا پایبند هستند نه به رفع تحریمها و حل مشکلات اقتصادی مردم ایران! ثالثا با توجه به مواضع اروپاییها درباره «مکمل برجام» که اکنون آشکارا بیان میکنند، اگر ایران به «برجام 2» تن دهد، آنها به برجام پایبند خواهند بود. رابعا قرار است رئیسجمهور آمریکا 15 اکتبر نظر خود را درباره پایبندی ایران به برجام اعلام کند و اگر اعلام کند ایران به برجام پایبند نبوده، اروپاییها هم براساس نظر آمریکا تصمیم خواهند گرفت. خامسا آمریکا با فشار، آژانس بینالمللی انرژی اتمی را هم با خود همراه کرده و اگر یوکیا آمانو هم اعلام کند ایران به برجام پایبند نبوده- که از گزارشهای قبلی و مواضع کنونیاش آشکار است- آنگاه پایبند نبودن اروپاییها به برجام آسانتر خواهد بود. آنگونه که اروپاییها از درخواست آمانو برای شفافسازی بخش T برجام به «تحولی جدید و مهمی» با هدف همنظر شدن آژانس با خواستههای رئیسجمهور آمریکا در جهت بازدید از مراکز نظامی ایران یاد کردهاند.
4- لذا معرکه گرفتن روی حمایت اروپا از برجام بازی دیگری است که برخی برای فضاسازی رسانهای در افکار عمومی در جهت حفظ برجام و منافع حزبی خود به راه انداختهاند تا ساز خود را با ساز «برجام 2» در نیویورک کوک کنند! آنچه که از بازی متناقض آمریکا و اروپاییها با دولت دوازدهم آشکار میشود این است که آنها در حال خریدن وقت برای فضاسازی رسانهای - سیاسی و دست یافتن به یک اجماع حداکثری علیه ایران هستند که با انفعال دولت دور از انتظار نیست!
5- علیرغم هشدار رهبر معظم انقلاب و اعضای شورای عالی امنیت ملی درباره اینکه مذاکره مجددی با آمریکا درباره مسائل دیگر امکانپذیر نیست و ممنوع است، مواضع رئیسجمهور و وزیر امور خارجه در این خصوص قابل تامل است! در حالی که آمریکا با موضعگیریهایش علیه برجام تلاش دارد دولت دوازدهم را وادار به امتیاز دادن بیشتر کند، و اروپاییها هم راهکار آن را «مکمل برجام» اعلام کردهاند، آقای روحانی در مصاحبهها و سخنان متعددش در نیویورک پایبندی آمریکا به برجام را نشانه حسن اعتماد برای مذاکرات آینده!!! اعلام و تاکید میکند «حتی اگر آمریکا هم از برجام خارج شود، ما خارج نمیشویم»! وزیر امور خارجه نیز همنوا با آمریکاییها و اروپاییها اذعان میکند«برجام توافقی کامل نیست». اولا رهبر معظم انقلاب که بارها تاکید داشتند سعی کنید توافقی را امضا کنید که خلل و فرجی برای سوءاستفاده آمریکا باقی نگذارید، چرا گوش نکردید؟ ثانیا سخن آمریکا و اروپاییها هم همین است که میخواهند از آن نتیجه مذاکره مجدد را بگیرند و «برجام 2» را بر ایران تحمیل کنند. آقای ظریف باید پاسخ دهد با چه هدفی با بازی در زمین آمریکاییها و اروپاییها این سخن را تکرار میکند؟ محمدجواد ظریف با چراغ سبز نشان دادن به آمریکاییها برای مذاکره مجدد درباره مسائل منطقه در پاسخ به سؤال فرید زکریا مجری سیانان درباره مذاکره درخصوص قدرت دفاعی و موشکهای بالستیک ایران که از سوی رئیسجمهور فرانسه ارائه شده، میگوید «ایران از مذاکره نمیترسد و با جدیت راجع به سایر موارد گفتوگو مذاکره خواهد کرد»!!!
نکته جالب این است که آقای ظریف خواستار مذاکره مجدد درباره همه برجام میشود و میگوید«اگر آمریکا امتیازات جدیدی میخواهد، ما هم میخواهیم» سخن این است که اگر قرار بود آمریکا امتیازی جدیدی به ایران بدهد که در برجام به تعهدات خود عمل و تحریمها را رفع میکرد نه اینکه مانع حضور سرمایهگذاران خارجی در ایران شود و تحریمها را تشدید کند و بر آنها بیفزاید! لذا با توجه به مواضع کنونی و عملکرد گذشته آقای رئیسجمهور و وزیرخارجهشان، به این سخن آقایان باید به دیده تردید نگریست که گفتهاند «برجام قابل مذاکره مجدد نیست و مذاکره مجدد افسانه است»! قبل از این نیز آقایان درباره صفر کردن ذخایر اورانیوم داخل لولهها و همچنین خروج آب سنگین از ایران بر خلاف هشدارهای صریح رهبر معظم انقلاب با آمریکاییها و اروپاییها مذاکره کردند و زیاده خواهیهای خارج از برجام آنها را پذیرفتند. آقایان روحانی و ظریف باید بهتر از هر فرد مطلع دیگری بدانند که با بدعهدیها و نقض مکرر برجام از سوی آمریکا، از نظر رهبر معظم انقلاب و مسئولان عالی نظام و ملت ایران باب مذاکره مجدد با آمریکا بسته است. لذا چگونه چراغ سبزِ مذاکره مجدد با آمریکا را روشن کردند؟!
6- اما آنچه که بسیار موجب تاثر و تاسف ملت ایران شد این است که آقای روحانی با این مواضع منفعلانه در نیویورک، حتی حاضر نشد هیئت دولت را تعطیل کند و در مراسم تشییع پیکر شهید مقاومت، شهید حججی حاضر شود. نکته جالب اینکه رئیسجمهور بهجای شرکت در مراسم تشییع پیکر شهید حججی، در جلسه هیئت دولت، امام حسین(ع) را «امام صلح» معرفی میکند! و همانگونه که برای توجیه مذاکره با آمریکا از صلح امام حسن(ع) «تطبیق بدون تفکر» کرده بود، این بار نیز برخورد امام حسین(ع) با حر را مصداق میآورد، بدون اینکه بگوید امام حسین(ع) در فضای جنگ برای نشان دادن مقاومت و ایستادگی خود به حر نهیب زد: «مادرت به عزایت بنشیند!» آیا امام حسین(ع) از سر صلحخواهی چنین به حر نهیب زد؟! رهبر معظم انقلاب مهر 94 با ابراز تاسف از اینگونه «نگاه عوامفریبانه برای توجیه مذاکره با شیطان بزرگ» تاکید کردند «چنین تحلیلی درخصوص مسائل تاریخ اسلام و مسائل کشور، نهایت سادهاندیشی و اشتباه است». آیا عدم حضور رئیسجمهور در مراسم تشییع پیکر این شهید عاشورایی، و به خلاف، سخن گفتن از صلحطلبی امام حسین(ع)، پیام و چراغ سبز دیگری برای مذاکره درباره قدرت دفاعی کشور و محور مقاومت در منطقه است؟
- مجمع روحانيون مبارز ديروز و امروز
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
آيت الله موسوي خوئيني ها، دبير مجمع روحانيون مبارز به نقل از سايت جماران در پاسخ به سوالي در مورد موضع مجمع در قبال آمريكا مطالب خوب، شفاف و روشنگرانه اي را مطرح كرده است. او در پاسخ به اين سوال كه ؛ "مجمع روحانيون در ابتدا مواضعي كاملاً ضد آمريكايي داشت ولي به نظر مي رسد اين مواضع امروز تفاوت كرده است. آيا اين طور است؟" گفته است: - مجمع روحانيون مبارز همچنان ضد آمريكاست. - آمريكايي ها هيچ گاه دوست ملت ايران نبودند. - امروز چه كسي و كدام گروه در ايران ضد آمريكا نيست كه مجمع روحانيون نباشد. - امروز تمام گروه ها و احزاب و تشكل هاي سياسي مخالف آمريكا هستند.
بايد از آقاي خوئيني ها به خاطر اين مواضع صريح و شفاف ضد آمريكايياش تشكر كرد. فلسفه پديداري مجمع روحانيون مبارز و انشعاب آن از جامعه روحانيت در دهه اول انقلاب به همين خاطر بود كه مجمع روحانيون مبارز با بيانيه انشعاب و اعلام مواضع صريح، جريان اسلام ناب محمدي را در ضديت با اسلام آمريكايي نمايندگي مي كرد و خود را پيشتاز حركت هاي ضد آمريكايي در ايران مي دانست.اصلاً شاهد اين ادعا هم قبل از پيدايش مجمع قرار گرفتن آقاي خوئيني ها به عنوان سخنگوي دانشجويان پيرو خط امام در تسخير لانه جاسوسي آمريكا است كه در همين پاسخ آقاي خوئيني ها اشغال لانه جاسوسي را نماد ضديت ملت ايران و گروههاي سياسي با آمريكا تلقي كرده است. جالب اينجاست در اين پاسخ با نقل قولي از مرحوم دكتر يزدي در مجلس اول، او را به عنوان اولين كسي معرفي مي كند كه گروگانگيري و اشغال لانه جاسوسي آمريكا را تاييد و به اطلاع وي رسانده است، معلوم نيست با اين پاسخ و كدي كه آقاي خوئيني ها براي تطهير و تنظيف نهضت آزادي و دكتر يزدي آورده است، چطور شد كه دولت موقت ساقط و اسناد ارتباط آنها با آمريكا در لانه جاسوسي كشف شد و امام (ره) نامه تاريخي خود در مورد ماهيت نهضت آزادي و رهبران آن را در پاسخ به آقاي محتشمي يكي از اعضاي مجمع كه در آن هنگام وزير كشور بودند، فاش ساختند. اينكه آقاي خوئيني ها در اين پاسخ شهادت مي دهند همه گروهها و احزاب سياسي در ايران ضد آمريكايي هستند و حتي از يكي از سران نهضت آزادي در آن موقع كه بعدها پس از فوت بازرگان بيش از دو دهه دبير كل نهضت آزادي بوده اعاده حيثيت مي كنند و مي گويند اين گروه هم ضد آمريكايي است، چطور با شهادت امام (ره) در مورد ماهيت نهضت آزادي و طرفداري اين گروه از آمريكا و منافقين قابل جمع است. يا قول امام (ره) در مورد نهضت آزادي را بايد صادق دانست يا قول آقاي خوئيني ها را! مورخين بايد با استناد به اسناد غيرقابل خدشه در اين باره قضاوت كنند.
اگر قول آقاي خوئيني ها را بپذيريم اين خود يك فتح الفتوح است چون كنگره آمريكا هر ساله يك بودجه سنگين و رنگين براي حمايت از گروهها و احزابي كه در ايران به نفع آمريكا فعاليت مي كنند و دست اندركار براندازي نظام هستند تصويب و حتي بدون پرده پوشي اعلام مي كند. معلوم مي شود يا اين پول در ايران هزينه نمي شود يا اگر مي شود دريافت كنندگان، اين پول را مصرف مي كنند اما كاري به نفع آمريكا انجام نمي دهند. به اين ترتيب اگر امام (ره) را رهبر ضد آمريكايي انقلاب اسلامي بدانيم ديدگاه ايشان با مجمع روحانيون مبارز بنا به روايت آقاي خوئيني ها در اين پاسخ قابل جمع نيست چرا كه امام معتقد است؛
-عملكرد نهضت آزادي در دولت موقت نشان مي دهد طرفدار جدي وابستگي ايران به آمريكاست و از هيچ كوششي فروگذار نكرده است.
-ضرر نهضت آزادي به اعتبار اينكه متظاهر به اسلام هستند از ضرر گروهكهاي ديگر منافقين اين فرزندان مهندس بازرگان بالاتر است.
- برحسب پرونده هاي قطور و نيز ملاقات هاي مكرر اعضاي نهضت آزادي چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمريكا من مشاهده كردم از انحراف آنها اگر خداي متعال عنايت نفرموده بود و مدتي در حكومت موقت باقي مانده بودند ملت هاي مظلوم بويژه ملت عزيزمان تاكنون زير چنگال آمريكا و مستشاران او دست و پا مي زدند.
-نهضت به اصطلاح آزادي صلاحيت هيچ امري از امور دولتي و قانون گذاري و قضائي را ندارد.(صحيفه نور نامه 30 بهمن 66 امام (ره). جلد 20 صفحات 479 تا481) نگارنده در سرمقاله سخني با آيت الله موسوي خوئيني ها كه در 2/5/96 در همين ستون به چاپ رسيد سوالاتي در مورد تفاوت نظر ايشان با نظر امام در مورد نهضت آزادي مطرح كردم. به نظر مي رسد پاسخ ايشان در مورد اين تفاوت نظر همان كدي است كه آورده اند و شهادت داده اند. دكتر ابراهيم يزدي در مورد اشغال لانه جاسوسي آمريكا نظر مساعدي داشته اند و لذا حرف و حديثي كه در مورد نهضت آزادي و سران آن از جمله مطالبي كه از امام در صحيفه آمده مقرون به صحت نيست چون ضد امپرياليست ترين چهره روحاني در دهه اول انقلاب با اين نقل قول از او اعاده حيثيت كرده است.با اين اعاده حيثيت طبيعي مي نمايد به حيثيت امام (ره) آسيب زده است البته پاسخ اصلي آقاي خوئيني ها به سوالي كه در صدر مقاله آمده در بخش دوم جواب ايشان است كه گفته است؛ "مجمع روحانيون مبارز امروز همان مجمع روحانيون مبارز است ولي هرگز نمي پذيرد كه چارچوب رفتار سياسي او را ديگران به او ديكته كنند".اينكه اين ديگران چه كساني هستند اولين مفهومي كه هر ناظر بي طرف پاسخ ايشان به نمايندگي از مجمع را در مورد آمريكا به ذهنش خطور مي كند اين است كه موضع امام (ره) در مورد نهضت آزادي مورد پذيرش آقاي خوئيني ها نيست و آن را يك ديكته تلقي مي كند! موضع صريح امام (ره) در مورد نهضت آزادي حكم آقاي خوئيني ها در مورد اينكه "تمام گروهها و احزاب و تشكلهاي اسلامي مخالف آمريكا هستند" را زير سوال مي برد. او به عنوان كسي كه ايامي با حكم امام(ره) در مسند قضا بود، اين حكم امام (ره) را بر نمي تابد.
او در صدور حكم خود به گونه اي مٌصر است كه حتي منافقين، سلطنت طلبها و بهائيها و گروههاي چپ ماركسيستي آمريكايي را كه طي نزديك به چهار دهه پس از پيروزي انقلاب بر طبل خصومت و خشونت عليه ملت ايران كوبيده اند و منافع آمريكا را در ايران نمايندگي مي كنند، استثناء نكرده است و صريح مي گويد؛ "امروز هم تمام مردم ايران و تمام گروهها و احزاب و تشكلهاي سياسي نه تنها مخالف آمريكا بلكه مخالف هر دولتي هستند كه منافع ملي ايران را تهديد كند." از پاسخ ايشان كشف مي شود نه تنها ديروز بلكه امروز هم اينگونه بوده است!! معلوم نيست اگر پاسخ ايشان درست باشد پس صدها نفر از عوامل آمريكا كه در گروههاي محارب توسط نهادهاي امنيتي دستگير و توسط دستگاه قضائي اعدام شدند و اكثر اين اعدام ها هم ايامي بوده كه ايشان دومين مقام قضائي كشور بودند، به چه جرمي مجازات شدند؟!
منافقيني كه 17 هزار نفر از مردم مظلوم ايران را در ترورهاي وحشيانه قتل عام كردند و بعد رفتند در اتاق جنگ صدام به عنوان پياده نظام و سواره نظام حزب بعث به مقاصد و اهداف آمريكا در ايران و منطقه كمك كردند و به تعبير امام (ره) فرزندان مهندس بازرگان بودند آيا يك گروه، يك تشكل و حزب و سازمان ايراني نبودند. پيوند منافقين و آمريكا حتي امروز قطع نشده است. چطور و به چه استنادي مي گويند همه گروهها و احزاب با آمريكا مخالفند. چطور در اين پاسخ استثناء نشده و مورد غفلت واقع شده است. آقاي خوئيني ها يك روحاني برجسته با سوابق روشن قبل و بعد از انقلاب است. ايشان در قبل از انقلاب به هواداري امام و انقلاب تا پاي اعدام و ابد پيش رفتند. بعد از انقلاب در مناصب گوناگون بويژه در مواضع ضد آمريكايي از برجستگان هستند. چرا بايد رفتار مجمع روحانيون بويژه در دو دهه اخير به گونه اي باشد كه اصلاً چنين سوالي پديد آيد.
كافي بود ايشان به بيانيه ها و مواضع مجمع روحانيون مبارز طي دو دهه اخير عليه توطئه هاي آمريكا در ايران اشاره مي كردند و سوال كننده پاسخ قانع كننده و مستندي دريافت مي كرد و نياز به اين پاسخ طولاني و با تفصيل و شبهه ناك نمي شد. متأسفانه ديدگاه ديروز مجمع روحانيون مبارز در مورد آمريكا با ديدگاه امروز آنان نمي خواند و تفاوت دارد و اين تفاوت هم به دليل فاصله گرفتن از ديدگاه امام (ره) درباره آمريكا و نهضت آزادي است. در شماره فردا در مورد قسمت دوم پاسخ ايشان سخن خواهيم گفت.
نظر شما